منبع : راسخون
نساجی،دانشی است كه درباره موارد زیر به تحقیق می پردازد:
الیاف کاربردی در صنایع نساجی،
نخ های کاربردی در صنایع نساجی،
پارچه های بافنه شده،
منسوجات بی بافت،
پوشاک،
کاربردهای غبر پوشاک از تولیدات نساجی،
روشهای تولیدی و کنترل کیفی مرتبط.
صنعت نساجی در بخشهای زیر فعال است:
تولید الیاف نساجی مصنوعی،
تولید نخ از الیاف نساجی طبیعی یا الیاف نساجی مصنوعی و یا ترکیبی از آنها،
تولید پارچه بافته شده از نخ،
تولید منسوجات بی بافت از الیاف یا نخ،
رنگرزی پارچه، چاپ پارچه و تکمیل پارچه،
تولید منسوجات خاص مورد نیاز در سایر صنایع.
صنایع نساجی ، مهندسی نساجی ، نخ ، الیاف ، پارچه
تاريخچه صنعت نساجي
بافتن و دوختن تن پوش از جمله نيازهاي نخستين بشر بوده است، ولي اين که در چه زماني تن پوش گياهي و سود جستن از پوست نباتات و حيوانات براي پوشش بدن، به صورت تن پوش پارچه اي درآمده و بشر پيروز به فراگرفتن فن بافندگي شده است به درستي روشن نيست. در فلات ايران همراه با ديرينه ترين نشان هاي زندگي بشر، نشانه ها و ابزارهايي از فن بافندگي به دست آمده که مي رساند از چندين هزار سال پيش، تيره هاي ايران باستان، با فن ريسندگي و بافندگي آشنايي داشته اند.
گيرشمن مي نويسد: «شمار شايان نگرش، چنبره هاي دوک که از گل رس يا از سنگ ساخته شده، در سيالک کاشان، نشان آن است که انسان قديم، مبادي صنعت بافندگي را مي شناخته است.»
ايرانيان باستان، رفته رفته در صنعت ريسندگي و بافندگي چيرگي يافتند، به گونه اي که در روزگار پيشداديان و پيش از آنها به پارچه بافي دست يافته و پارچه هاي رنگارنگ و زيبايي مي بافتند ( در مرز 12000 سال پيش). در روزگار مادها اين صنعت پرارزش، خود دانشي را برپا مي کرده است، زيرا در روزگار مادها، پارچه و پوشش هاي گوناگون علفي، پوستي و پشمي، چه از ديدگاه جنس و مواد نخستين آن و چه از ديدگاه رنگ آميزي و نقش و نگار، دريافت و طرح پديدار بوده است.
مادها در بافندگي پشم، کتان و ديگر الياف گياهي را به کار برده و از پشم علاوه بر ريسندگي و ساختن نخ و پارچه هاي پشمي به وسيله ماليدن آن، نمدهايي بسيار خوب مي ساختند و از نمد گونه هاي تن پوش، از جمله کلاه درست مي کنند.
هرودت از تن پوش هاي مادي چنين ياد مي کند و مي گويد: «کلاهي نمدين که خوب ماليده بودند و آن را (تيار) مي گفتند، بر سر، قبايي آستين دار رنگارنگ در بر، زرهي که چنبره هاي آهنين آن به فلس هاي ماهي همانند بود بر تن، شلواري که ساق پاها را مي پوشانيد در پا ...»
ساختن نمد به روشي که هنوز در ايران ساخته مي شود، پيشينه اي بس ديرينه دارد و از روزگاران بسيار دور، اين فن در ايران باستان رواج داشته است تا در روزگار مادها، که علاوه بر سود جستن از نمد، براي ساختن کلاه، فرش و پوشش هاي ديگر از آن بهره ور مي شدند و به ويژه در ساختن زين اسب، از آن سود مي جستند.
از شکل و ساختمان ابزار و وسايل پارچه بافي در ايران باستان که پديدار بوده، افسوس که نمونه اي از آنها به دست نيامده است، ولي از گونه هاي لباس مادها و هخامنشيان و ساسانيان که در نقش هاي تخت جمشيد و کرانه هاي ديگر ديده شده، اين گفتار آشکار مي گردد که صنعت پارچه بافي در ياران باستان راه هاي پيشرفت خود را مي پيموده است، به گونه اي که اندک اندک به گوناگوني رنگ ها و گونه هاي بافت پارچه افزوده شده و پارچه هاي گوناگون، خشن و نرم و نيز ابريشمي بافته مي شده است، تن پوش هاي گوناگون که جايگاهداران و کارگزاران بزرگ مي پوشيدند، نمودار پيشرفت و گسترش اين صنعت مي باشد.
اين سير پيشرفت در صنعت بافندگي و پارچه بافي نشانگر آن است که ايرانيان دانش و آگاهي هاي خويش را در بافندگي، رفته رفته به فرزندان خويش مي آموختند و آن اندازه پيشرفت کرده بودند که گونه هايي از اين پارچه ها را به انگيزه بسيار خوب بودن و زيبايي ويژه به خود، در کشورهاي همسايه و سرزمين هاي ديگر، خريداران بسيار داشته است.
ايرانيان در روزگار باستان، بيشتر پارچه هاي مورد نياز خانواده را در خانه مي ساختند، پس هر خانواده در خانه خود، ابزار و دستگاه ريسندگي و بافندگي داشته و زنان همه گروه ها، پوشاک مورد نياز خانواده را خود تهيه مي کردند و کمتر زني بوده است که از ريسندگي و بافندگي سررشته نداشته باشد.
امروزه هم در شهرستان و ديه ها و روستاهاي ايران، خانواده ها، از راه صنايع دستي ساده به بافتن گونه هاي پارچه و فرش با روش باستان سرگرم هستند. در ايران باستان، دانش فنون بافندگي و دوزندگي علاوه بر کنار کردن نيازمندي هاي خانواده، جزو شخصيت زن ايراني بوده است و زنان خانواده هاي بزرگان نيز گرچه به آن نيازي نداشتند، براي سرگرمي و هنرنمايي و ابراز دلبستگي به شوهر و فرزندان، دوزندگي و بافندگي را از همان خردسالي فرا مي گرفتند، تا آنجا که ملکه آميس تريس زن خشايارشا هم، با اين که از همان آغاز کودکي و فراگيري بافندگي که شايد نيازي هم به آن نداشته، از ديدگاه نشان دادن ذوق و نشانه کمال براي اين آهنگ که بانويي با شخصيت و هنرمند است، به آن دست برده بود و براي شاه نيز با دست خود، پارچه بافته و لباس مي دوخته است، آيا مي توان گمان کرد، کردار ملکه ها وزنان باشخصيت ايران قديم براي بانوان ايراني سرمشق نبوده و زنان براي پيروي از کارهاي آميس تريس ها و همچشمي در ابراز هنرمندي و وانمود نمودن به کدبانويي، کوشش در بافندگي نداشته اند؟ صنعت پارچه بافي از روزگار هخامنشيان وارد دوران تازه اي مي شود، بدين معني که پارچه هاي ظريف و گرانبهايي که در ساختن و بافتن آنها، پايانه هنر و ذوق را به کار مي برده اند، ساخته مي شد.
در نشريه يونسکو (ايرانشهر) درباره بافندگي و پارچه بافي روزگار هخامنشي چنين آورده شده است:«پارچه بافي ايران در روزگار هخامنشي به ويژه در زمينه بافت پارچه هاي پشمي نرم و بسيار خوب، نامور بوده و شاهان هخامنشي به داشتن لباس هاي گرانبها نامبردار بوده اند... وقتي اسکندر مقدوني به ديدن آرامگاه کوروش رفت، ديد که تابوت طلايي آن پادشاه از پارچه و فرش هاي ظريف و قشنگي پوشيده شده است.»
بنابراين همچنان که فرآورده هاي هر پيشه و صنعتي نشان دهنده هنر و دانش تيره هاي مردم در دوره هاي گوناگون تمدن است، بايد گفت که آموزش صنعت پارچه بافي و بافندگي در روزگار هخامنشي جنبه آغازين نداشته و گسترش آگاهي ها و دانش آنان در اين باره، آموزش هايي را در سطح بالا، پذيرا بوده است.
بهره و نتيجه دانش و چيرگي هخامنشيان در پارچه بافي و ساختن بافته هاي گوناگون که تنها به وسيله آموزش و پرورش استادان چيره دست، مي توان بر آن دست يافت. تا آن اندازه شايان نگرش بوده است که برخي از نويسندگان مي گويند: «نخستين ملتي که صنايع پارچه بافي و بافندگي آن هر چند گز به هزار تومان مي ارزيد، ايران هخامنشي بود، از جمله دست آوردهاي جنگي اسکندر در شوش، يک تخته قالي مخملي بود که يک صد و نود سال از عمرش مي گذشت، ولي رونق و رنگ و رويش نيز شالوده اش، فرقي نکرده بود و پنج هزار تالانت طلا ارزشيابي شد. (ايران نامه شوشتري) علاوه بر آموزش هاي مربوط به صنعت پارچه بافي و بافندگي و آموزش، آگاهي هاي نظري و آموزش عملي فنون لازم، در ايران باستان، آموزش و تربيت شاگرداني براي بافتن فرش هاي پشمي و ابريشمي گرانبها معمول بوده است.
آموزش هنر قالي بافي به ويژه قالي هاي ابريشمي، بسيار دشوار و به کار بردن دقت فراوان و دردسر بسيار است و استادان زمان هخامنشي کلاس هاي ويژه اي براي آموختن به نوجوانان در کرانه هاي گوناگون برپا کرده بودند. از فرش هاي بسيار کهن ايران، در موزه ها و کوشک هاي جهان چون: موزه واتيکان، کوشک مترنيخ در چک اسلواکي موزه هاي روسيه و کشورهاي اروپا و امريکا پديدار است.
در کاوش هاي پسين، چند تخته فرش از روزگاران ايران باستان که از ديدگاه نقش، همانند فرش هاي هخامنشي است، ولي از ديدگاه ديرينگي، گويا از سده هاي خيلي پيش از آن است، در کوهستان آلتاي در جنوب روسيه به دست آمده است. رودنکو باستان شناس روسي در دره پازيريک و کرانه هاي شمالي کوهستان آلتايي در جنوب روسيه، نزديک مغولستان که به انگيزه سرماي بيش از اندازه، بيشتر سال يخبندان است، به چند تپه باستاني برخورد نمود و در کندوکاو اين تپه ها پيروزي يافت، گورهايي از سکاها را پيدا کند. در اين گورها، رودنکو به آلات و ابزار و وسايلي از ساکنان آن کرانه دست يافت که از همه مهمتر فرش و پارچه اي است که بر نشان يخبندان، سالم مانده است. گفته هاي رودنکو حاکي از اين بود که اين فرش، کار ايران و در کرانه هاي ماد، پارت يا پارس، در زمان هخامنشي بافته شده و از آن سده پنجم يا چهارم پيش از ميلاد است. اين فرش اکنون در موزه آرميتاژ لنينگراد نگهداري مي شود.
پيدا شدن فرش مزبور گذشته از آنکه نشانه اي از پيشرفت فن قالي بافي از روزگار ديرين تا زمان هخامنشي است از ديدگاه آشنايي با اين فن و چگونگي بافتن قالي در آن روزگار و آراستگي بافت و رنگ، داراي ارزش تاريخي بسيار مي باشد. اگرچه نمونه هاي زيادي از قالي هاي هخامنشي و پيش از آن در دست نيست، ولي با توجه به نقش و طرح و بافت قالي پازيريک مي توان گفت که در روزگار هخامنشيان گونه هاي فرش هاي زيبا و قالي ها را مي بافتند و در کارگاه هاي قالي بافي، اين پيشه و فن را به ديگران مي آموختند، زيرا قالي پازيريک فرشي آغازين و ساده نيست، بلکه گذشته از طرح و رنگ و نقشه آن که با تصاويري چند، زنان روزگار هخامنشي را نشان مي دهد، بافتي استادانه هم دارد و نشان مي دهد که بافندگان آن از آزمودگي و آموخته هاي نياکان خود، سود جسته و در نتيجه آموزش هاي گوناگون در اين پيشه چيرگي يافته اند.
در روزگار اشکانيان به انگيزه پيوندهاي بازرگاني و رونق داد و ستد با کشورهاي همسايه از جمله ورود ابريشم طبيعي از چين، صنعت بافندگي به ويژه بافته هاي ابريشمي پيشرفت بسيار نمود.
تن پوش هاي زنان و مردان پارتي با نقش و نگارهاي گوناگون و زيور آلات رنگارنگ، نشان مي دهد که در بافتن پارچه و پوشاک پايانه دقت و چيرگي را به کار مي برده اند. گونه هاي تن پوش از ديدگاه دوخت و شکل و رنگ و آراستگي نقش و نگار آنها روشن مي سازد که هنر و صنعت بافندگي در دوره اشکانيان، آموزش داده مي شده و بافندگان و دوزندگان پارچه هاي رنگين و گرانبها، دوره هاي آموزشي ويژه اي مي گذرانده اند، زيرا اگر ابزاري بسنده براي بافندگي و همچنين آموزش هاي نظري و عملي پارچه بافي اين روزگار نبود، هرگز اين همه پارچه ها و تن پوش هاي رنگارنگ و گوناگون بافته نمي شد.
در کرانه گرمي مشکين شهر در آذربايجان خاوري ضمن کندوکاو، گورهايي از روزگار اشکاني پيدا شده که درون آنها نشانه هايي از آن روزگار به دست آمده و از جمله اين نشانه ها ، پاره اي پارچه مي باشد. پارچه پيدا شده، بخشي از لباس مرده است و آنچه که بازمانده بيش از بيست سانتي متر نيست، ولي همين اندازه پارچه، خود نمونه اي است بسيار مهم. اين پارچه که امروزه در موزه تهران نگهداري مي گردد، پس از تخته فرش هخامنشي پازيريک، کهن ترين و زيباترين پارچه نقش و نگاردار و رنگين جهان است و از ديدگاه باستان شناسي شايان اهميتي فراوان بوده. اين پارچه جاي بين پارچه هخامنشي و پارچه هاي ساساني را پر مي کند.
نمونه هاي زيادي از پارچه هاي ساساني در موزه ها پديدار است، ولي از پارچه هاي ساخت اشکاني، جز پاره مزبور به دست نيامده است. در روزگار ساسانيان صنعت پارچه بافي در زمينه ساخت پارچه هاي زربفت و قلابدوزي با پروژه هاي بسيار خوب و شايان نگرش، پيشرفت بسياري نمود. کارخانه هاي ريسندگي و بافندگي ايراني ناموري به سزا داشت و گونه هاي پارچه هاي زربافت و تن پوش هاي ابريشم که به کرانه هاي ديگر برده مي شد، مي ساختند.
در اين روزگار بافندگي نه تنها در بيشتر خانواده ها معمول بود، بلکه مراکز بزرگ ويژه هنر بافندگي پديدار شد و با توليد بسياري از گونه هاي پارچه ها، خواست هاي مردم را برآورده مي کرد.
بافته هاي ايران نه تنها در روم، بلکه در اروپا تا مرزهاي گل خريداري داشته و شمار شصت پاره از پارچه هاي گرانبهاي آن روزگار در موزه هاي بزرگ جهان چون: موزه آرميتاژ لنينگراد و موزه برلن و موزه آلبرت ويکتوريا در لندن پيدايي دارد.
قالي بافي در روزگار ساساني همراه با ديگر رشته هاي بافندگي پيشرفتي شگرف نموده است و مي توان گفت که زيبا ترين زيباترين قالي هاي جهان از آن اين روزگار است.
ثعالبي مي گويد: تخت طاقديس خسرو پرويز، از چهار قالي زربافت مرواريددوز و ياقوت نشان پوشيده بود و هريک از اين فرش ها فصلي از سال را نشان مي داد. قالي بزرگي را که در تالار باريکي از کوشک هاي شاهي تيسفون بوده و وهاري خسرو (بهار کسري) نام داشته و يا بنا به گفته بلعمي، آن را فرش زمستاني مي گفته اند از همان جنس زربفت بوده است. اين فرش که شصت ارش درازا و شصت ارش پهنا داشته، در فصل زمستان ديدگاه هاي بهاري در برابر شاه مي گسترده است. در متن آن خيابان ها و جدول هاي آب ساخته بودند، جوي ها از ميان باغي خرم مي گذشت، که کشتزارها و باغچه هاي پر ميوه و سبزي آن را فراگرفته بودند. شاخ و برگ اين درختان از زر و سيم گوهرهاي رنگارنگ بود. اين فرش ها که گفته شده تنها يک تخته بوده که هر گوشه آن يک فصل را نشان مي داد. به هر حال اين فرش ها يا فرش، هنگام چپاول دربار ساسانيان به دست اعراب يورشي افتاد و آن را پاره پاره نموده بين بزرگان و سران لشکري بخش کردند.
گسترش آموزش هنر بافندگي و پارچه بافي در روزگار ساساني، امکان به کار بردن نخ هاي زرين و سيمين را در پارچه و فرش فراهم مي سازد و ذهن آفريننده و بافنده پارچه و قالي ايراني را به عرضه داشت پارچه و فرش هايي مي نماياند که داراي ارزش هنري بسيار بوده است. پيدايي هنر و بافندگي انگيزه اي برنده بر پيدايي دانش شيمي، رنگ شناسي، نبات شناسي (بوتانيک)، پزشکي، دامپزشکي، نقاشي و جز آنهاست.
مواد اولیه صنعت نساجی :
الیاف (نساجی)
الیاف، رشتههای بسیار باریکی هستند که دارای طول بلندی نسبت به قطر خود بوده و کاربردهای متفاوتی دارند که در اینجا فقط به الیاف نساجی اشاره میشود:
الیاف نساجی در دو گروه تقسیم بندی میشوند:
۱) الیاف نساجی طبیعی
۲) الیاف نساجی مصنوعی
الیاف نساجی طبیعی
الیافی هستند که از طبیعت و بدون نیاز به تغییری کلی در ماهیت و یا شکل آن بدست می آیند.
الیاف زیر از الیاف طبیعی هستند:
پنبه
پشم
ابریشم
کنف
چتایی
شاهدانه
کاربرد الیاف طبیعی:
1- تولید نخ
2- تولید منسوجات / پارچه های بی بافت
الیاف نساجی مصنوعی
به گروهی از الیاف نساجی گفته می شود که توسط روشهای خاص تولیدی و بصورت مصنوعی تولید می شوند و بطور معمول در طبیعت وجود ندارند ولی ممکن است ریشه طبیعی داشته یاشند.
الیاف زیر از الیاف نساجی مصنوعی شناخته می شوند:
1- الیاف سلولز
2- الیاف استات سلولز
3- الیاف ویسکوز
4- الیاف اکریلیک
5- الیاف پلی پروپیلن
الیاف طبیعی
پنبه
پنبه از محصولات مهمی است که برای رشد مطلوب نه تنها به عناصرماکرواحتیاج دارد بلکه استفاده ازعناصر میکرو باعث بهبود کیفیت آن میگردد
●تاثیر عناصر مختلف بر پنبه وعلائم کمبودآنها▪ازت(N):باعث افزایش رشد عمومی گیاه شده تعداد غوزه ها ونیز اندازه آنها راافزایش میدهد ورشد را طولانی ترمینماید. درصورت کمبود برگهای پایینی سبز مایل به زرد شده واندازه آنهاکوچک مانده وازرشد بازمی ماند
▪فسفر(P):درتوسعه سیستم رشد ریشه ای گیاه نقش داشته وباعث تسریع درظهورغوزهای پنبه شده ورشد گیاه راکامل میکند . درصورت کمبود فسفرگلدهی به تعویق افتاده رشدغوزه هاباتاخیرصورت گرفته وکیفیت الیاف شدیدا کاهش میابد
▪پتاسیم (K):باعث افزایش اندازه غوزه شده طول الیاف واستقامت آنها را زیاد نموده و باعث سفید تر شدن رنگ الیاف می گردد. اگر پنبه کمبود پتاسیم داشته باشد برگها دچار پیری زود رس می شود.حاشیه آنها نکروز شده شاخه دهی گم وکیفیت الیاف افت پیدا می کند
▪روی (Zn):مهمترین نقش ان بهبودکیفیت الیاف پنبه است. درصورت کمبودروی برگها فنجانی شده برگهای کوچک به سفید رنگی بین رگبرگی دچار می شوند. رشدبوته های جوان متوقف گشته وتعداد گلها کاهش می یابد .
▪بر(B):درتقسیم سلولی بافتهای مریستمی وترمیم بافتهای آوندی نقش داشته وباعث رشد بهترریشه می گردد. در صورت کمبود رشد جوانه انتهای متوقف شده وگیاه زرد می شود . همچنین گلها وغوزه های جوان تغییرشکل پیدا می کنند.
▪آهن (Fe):درساخت کلروفیل نقش مهمی دارد واگر گیاه دچار کمبود آهن شود برگهای جوان حالت بی رنگی به خود می گیرند ولی رگبرگهاسبز باقی مانده گیاه قدرت خود را از دست می دهد ومحصول کاهش می یابد.
ابریشم
ابریشم یکی از بهترین الیافی است که سابقه کاربرد آن به چندین هزار سال پیش میرسد. اصل ابریشم به چین باستان بازمیگردد. از برخی افسانهها برمیآید که شاهزاده خانمی چینی بههنگام صرف چای در باغش به ناگاه پیله کرم ابریشمی به میان فنجانش افتاد و گرمای چای سبب شد که از پیله الیاف ابریشمی بهدست آید. طبق افسانهای دیگر در ۲۶۰۰ ق.م پرورش کرم ابریشم و استفاده از الیاف ابریشم مورد توجه قرار گرفت و چینی قرنها، پرورش و تهیه الیاف ابریشم را از دید و دسترس خارجیان دور نگه داشتند.
ساختن یک یارد پارچه حدود ۳ هزار پیله لازم است. قرنها ابریشم دور از دسترس و استفاده عامه مردم بود و تنها ثروتمندان، اشراف و فرمانروایان و اطرافیانشان میتوانستند پوشاک ابریشمین داشته باشند. زیرا هر کسی قدرت خرید آن را نداشت. امروزه نایلون و پلیاستر را در معنی ابریشم مصنوعی دانستهاند و از جهات مختلف از آنها در پارچهبافی استفاده میکنند. با این حال تاکنون از ارزش و اهمیت ابریشم طبیعی کاسته نشده است.
ابریشم مصنوعی - نایلون در کمپانی دورپونت بهوسیله والاس هامه کاروترز و گروه تحقیقاتیش کار روی نایلون گسترش یافت. دوپونت در اندیشه و اقدام ساخت مادهای برای ابریشم مصنوعی بود. آنان میدانستند که بازار برای تهیه جوراب ابریشمی با درخواست خرید فراوان و عرضه نسبتاً کم ابریشم، جوراب تهیه شده ابریشمین گران تمام میشود. از این رو به فکر ابداع و اختراع مادهای افتادند که خواص ابریشم را داشته اما بهاء آن مناسب باشد. سرانجام پس از چندین سال تحقیق کاروترزوتیم او تقریباً ماده موردنظر و دلخواه را کشف کردند.
در ۱۹۳۰ کاروترز و جولیان هیل، دستیارش پلیاستر را کشف کردند. رفته رفته با تلاشهای همهجانبه کار ساخت ابریشم مصنوعی که همان نایلون باشد، عملی و اقتصادی شد. چه در ۱۹۳۴ دونالد کافمن، دستیار دیگر کاروترز نخستین لیف نایلون را بهدست آورد و سرانجام در ۱۹۳۵ نایلون عرضه و نخستین جوراب نایلونی ساخته و در ۱۹۳۸ بافته نایلونی وارد بازار ایالات متحده آمریکا شد و در ۱۹۴۱ شصت میلیون جفت جوراب نایلونی فروخته شد. در جریان جنگ جهانی دوم، چتر نجات، چادرهائی برای حفظ سربازان از پشه مالاریا، ریسمان و دیگر لوازم و وسایل را از نایلون ساختند.
امروزه نایلون را از سوراخهای ریز دستگاههای مخصوص تولید الیاف نایلونی میگذارنند و با این روش نخهای نایلونی ظریف و نازک را از نوردها بیرون میکشند که نخهای بسیار سختی میباشد. چه پارهای از نخهای تولیدی نایلون را که با روندها و شیوههای خاص بهدست میآوردند تقریباً به استحکام هموزن خود با فولاد میباشد. از نایلون مسواک، آلات موسیقی، بادبان، تور ماهیگیری، فرش ماشینی و دیگر وسایلی که با استحکام و با وزن سبک باید باشد میسازند.
کنف
گیاهی بوته مانند و دارای ساقه های پوشیده از خار است منشأ اصلی آن نواحی مختلف آفریقا ذکر شده است از دانه آن روغن خوراکی استخراج و از الیاف آن محصولات مختلف منجله کاغذ گونی و چتائی و ... تهیه می شود.
کنف گیاهی است دو لپه و گلدار یکساله با ریشه های متراکم و عمیق و سفید رنگ ، ساقه این گیاه نسبتاً علفی و اکثراً بدون انشعاب و ارتفاع آن از یک تا 4 متر تغییر می کند. ارتفاع متوسط ساقه کنف بین 4/2 تا 6/3 متر است. برگهای کنف متناوب بادمبرگی نسبتاً بلند، رگبرگهای پنجه ای و برگها ساده یا پنجه ای است که هر دو نوع برگ ممکن است روی یک بوته وجود داشته باشد. برگها دارای لبه های دندانه دار بوده و در سطح برگ و ساقه کرکهای ریزی وجود دارد. گل بصورت منفرد نسبتاً بزرگ در روی ساقه در نقطه بین برگ و ساقه قرار دارد. گل کنف کامل و منظم میباشد. کاسه گل از 5 کاسبرگ که در قاعده کم و بیش به یکدیگر چسبیده اند و جام گل از 5 گلبرگ غالباً متقارن که در قاعده پیوسته هستند تشکیل یافته است. کاسه گل دارای کاسچه (کاسه فرعی) که باریک و معمولاً دارای 8 لوب میباشند. جام گل زرد ولی در وسط بنفش رنگ است و گلبرگهاسه تاچهار برابر بلندتر از کاسبرگها می باشد. نافه که از تعداد بسیاری پرچم تشکیل یافته است. مادگی فوقانی از 5 برچه پیوسته تشکیل یافته و تمکن آن محوری است. تخمدان 5 خانه ای مجزا و در هر خانه دو ردیف تخمک واژگون (آناتروپ) قرار دارد. میوه کنف کپسول لوکولیسید، تخم مرغی شکل، نوک تیز کرک دار و اندازه آنها تقریباً برابر نصف کاسبرگ است. هر کپسول دارای 5 برچه است. که در داخل هر برچه حداقل یک دانه وجود دارد. دانه ها به رنگ سیاه و خاکستری و در داخل هرکپسول حدود 18 تا 20 دانه وجود دارد.این گونه دارای چهار واریته به قرار زیر می باشد :
(1) Hici var. Viridis (2) H.c.var.vulgaris
(3) H.c. var purpurea (4) H.c. var sinplox
از ارقام مهم کنف می توان از کوبا 108 و کوبا 2032 ، کوبانو ، مصری ، اورگلاید ، فلوریدا ، رودزین و سودان تر ادیف نام برد.
نیاز اکولوژیکی
آب و هوا : گیاه برای رشد و نمو و تولید الیاف بذر کافی باید در مناطق گرم و نیمه گرمسیری کشت گردد. کنف در برابر سرما حساس بوده و یخبندان عامل مهم محدود کننده کاشت ، تولید جوانه و رشد آن است. حداقل درجه حرارت برای تولید جوانه کنف حدود 12 درجه سانتی گراد است مناسبترین درجه حرارت برای کنف در طول دوره رشد 25 تا 30 درجه سانتی گراد می باشد در فصل تابستان می تواند گرمای 35 تا 40 درجه را تحمل کرده به رشد خود ادامه دهد.هر گاه کنف در مناطق مرطوب و در زمین هایی که در نزدیکی دریا کاشته شود، رطوبت نسبی 68 تا 82 درصد را تحمل می کند.
کنف گیاهی روز بلند و در مناطقی که روزانه کمتر از 5/12 ساعت روشنایی وجود دارد، بخوبی رشد نکرده با رور نشده و کشت آن موفقیت آمیز نمی باشد. مناطق با ورزش باد شدید برای رشد کنف مناسب نیست زیرا باد شدید علاوه بر تبخیر سریع باعث خوابیدگی (و رس) ساقه ها میشود. کشت کتف بخصوص انواع وحشی آن در زمین های هم سطح دریا تا ارتفاع 1250 متری امکان پذیر است لکن مناسب ترین ارتفاع برای انواع اصلاح شده کنف از سطح دریا حدود 600 متر می باشد.
خاک : خاک محل کشت کنف باید دارای عمق کافی و کاملاً قابل نفوذ و حاصلخیز باشد برای همین زمین های رسی برای کاشت این گیاه مناسب نمی باشند.بهترین خاک برای کاشت کنف زمین های رسی شنی ، شنی رسی لمونی شنی و یا لمونی با مواد ارگانیکی کافی میباشند.
زمین هایی که سفره آب زیرزمینی آنها بالا و بخوبی زه کشی نشده باشند و همچنین زمین های باتلاقی برای کاشت و رشد و نمو کنف مناسب نیستند. کنف نسبت به شوری کم و بیش مقاوم است.
pH مناسب برای رشد کامل کنف بین 7/4 تا 8/7 است لیکن در خاکهائی که pH آنها بین 6 تا 8/6 و حداکثر 7 باشد بهتر رشد می نماید.
تناوب : کنف گیاهی است که در دوره رشد مواد غذائی زیادی را جذب و زمین را از وجود مواد غذایی بویژه ماده ازته و فسفره نسبتاً ضعیف می نماید. کاشت مداوم یا چند ساله آن در یک زمین سبب بروز بیماریهای گیاهی بخصوص بوته میری شده و موجب نقصان محصول می شود. علاوه بر اینها در مناطقی که کاشت کنف و پنبه رواج دارد چون این دو گیاه از یک تیره هستند و دارای آفات و بیماریهای مشترک می باشند نباید آنها را در تناوب بدنبال هم قرار داد و حتی در یک مزرعه حتی المقدور باید این دو را با فاصله نسبتاً زیاد و دور از یکدیگر کاشت در صورتی که در گردش زراعی کنف بعد از گیاهان تیره حبوبات کاشته شود،تولید الیاف و بذر رضایت بخش خواهد بود.
کنف را می توان در تناوب همراه با گیاهانی مانند حبوبات ، بادام زمینی ، گندم ، ذرت و حتی برنج قرار داده، تناوب دو یا سه ساله بر قرار نمود. در شمال ایران برای تولید کنف اغلب تناوب سه ساله شرح زیر برقرار می گردد:
سال اول: ذرت
سال دوم: حبوبات
سال سوم: کنف.
آماده سازی خاک
زمین کشت کنف باید از لحاظ موادآلی غنی باشد. لذا اگر برای تقویت و اصلاح زمین در سال قبل کود سبز داشته شده باشد باید در اواسط پائیز زمین را شخم زد تا در اثر زیر خاک رفتن کود سبز و پوسیدن آن مواد آلی زمین (هوموس) افزایش یابد یا با اضافه کردن کود دامی پوسیده در پائیز به مقدار 20 تا 30 تن در هکتار آنها با شخم عمیق به زیر خاک برد. عمق این شخم بستگی به عمق خاک زراعتی دارد و حد متوسط آن 20 سانتی متر است در بهار پس از یخبندان و سرما باید زمین را شخم سطحی و یا دیسک زد تا کلوخ ها کاملاً خرد شوند شخم و یا دیسک بهاره باید عمود بر شخم پائیزه باشد در صورت وجود بقایای محصول سال قبل از قبیل ریشه و ساقه یا علف های هرز در سطح زمین بایستی آنها را جمع آوری و از زمین خارج کرده و سپس به تسطیح زمین اقدام نمود.
مواد غذایی مورد نیاز کنف.
برای آنکه کنف محصول کافی تولید نماید با توجه به شرایط آب و هوایی و نوعی که کاشته می شود لازم است از کود های شیمیائی بویژه ازت و فسفر و پتاس به مقدار مورد نیاز استفاده شود.برای استفاده بیشتر گیاه از مواد فسفره و پتاس بهتر است این دوماده را قبل کاشت و به وسیله دیسک در عمق 4 یا 5 سانتی متری خاک قرارداد.لیکن اگر کود ازته (اوره) دردو مرحله و به صورت سرک به زمین اضافه شود نتیجه بهتر خواهد بود. مرحله اول پخش کود ازته همزمان با تنک کردن بوته های اضافی و مرحله دوم 30 روز بعد از مرحله اول است. هر گاه کنف به منظور تولید بذر کاشته شود مصرف بیش از حد مورد نیاز ماده ازته سبب دیرسی گیاه و علفی شدن آن گردیده و به ورس ساقه کمک می کند.در شمال میزان کود شیمیائی به قرار زیر است ازت 100 کیلوگرم در هکتار ، فسفر 60 کیلوگرم در هکتار و پتاس 30 کیلوگرم در هکتار.
کاشت
زمان کاشت باید طوری انتخاب شود که شرایط جوی و خاک از هر نظر برای کاشت و رویش بذر مناسب باشد و برای رسیدن به این هدف تعیین مقدار بذر در هکتار نیز عامل مهمی برای تولید محصول خواهد بود. لذا پس از رفع سرما و افزایش درجه حرارت خاک در بهار هر چه زودتر اقدام به کشت شود زیرا کاشت به موقع دارای مزایای زیر است :
(1) کشت به موقع سبب می گردد که در موقع بارش باران های بهاری جوانه به سرعت از بذر خارج و رشد اولیه آن بهتر انجام می شود.
(2) رشد گیاه تا زمان برداشت کامل شده و مقدار محصول نیز افزایش یابد در مورد ارقامی که نسبت به نور حساسیت کمتری دارند زمان کاشت آنها هر چه زودتر انجام گیرد مرحله تولید گل و رسیدن و در نتیجه برداشت محصول نیز زودتر انجام خواهد شد.
اگر موقع کاشت بذر رطوبت و حرارت خاک کافی و شرایط مناسب باشد بذر کاشته شده پس از 5 تا 6 و حداکثر 8 روز جوانه تولید می نماید از تولید جوانه تا ظهور اولین گل حدود 90 تا 105 روز و از گل دادن تا رسیدن کامل حدود 45 تا 50 روز طول می کشد. زمان کاشت کنف در مازندران از حدود اواخر فروردین تا حدود اواخر اردیبهشت مطابق شرایط جوی تغییر می کند. بهترین زمان کشت کنف در خوزستان ( دزفول) از اوایل اسفند تا اواسط اردیبهشت و در ایرانشهر از اواسط بهمن تا اواخر اسفند ماه است. در ورامین مناسب ترین زمان کاشت از حدود اوایل اردیبهشت تا اواخر خرداد ماه میباشد.
مقدار بذر :
مقدار بذر برای هر هکتار تابع عواملی نظیر درجه حرارت محیط در زمان کاشت،نوع زراعت(دیمی یا آبی)،هدف از تولید (تهیه بذر یا الیاف) و همچنین روش کاشت (خطی یا کرتی دستپاش) تغییر می کند.
در کاشت کنف به منظور تهیه الیاف در زراعت های خطی که با ماشین کاشته میشود مقدار بذر مورد نیاز حدود 20 تا 25 کیلوگرم در هکتار است و فاصله خطوط کاشت 15 تا20 و گاهی 25 سانتی متر و بین بوته ها 5 سانتی متر می باشد هرگاه منظور از کاشت کنف تولید بذر باشد مقدار بذر مصرفی 10 تا 15 کیلوگرم و فاصله خطوط را باید بین 40 تا 60 سانتی متر و فاصله بوته ها را بین 5 تا 7سانتی متر انتخاب کرد. در زراعتهای دستپاش مقدار بذر مورد نیاز بیشتر از زراعتهای خطی و حدود 35 تا 40 کیلوگرم در هکتار است.
در زراعتهای خطی که کاشت بوسیله بذر پاش انجام میشود معمولاً بذر را در وسط و یا کناره های خطوط کاشت میکارند. عمق کاشت بذر کنف در شرایط مختلف بین 1 تا 3 سانتی متر تغییر کرده و مناسب ترین آن حدود 2 تا 3 سانتی متر است.
هنگام کاشت برای پیشگیری و از بین بردن پاره ای از بیماریهای بذر زاد بهتر است قبل از کاشت بذر را با سموم سیستمیک و یا سمومی بر مبنای P.C.N.B ضدعفونی نمود.
|